خدا فردا بیدام مکن چون خیلی خسته ام









 


خستم...
خسته از همه چی ... خسته از زندگی و آدماش از همه چیزش...
خسته ام از این زندان که اسمش زندگیست
چرا تموم نمیشی زندگی ...
خب خدا اگه نمیخوای تمومش کنی برای من تموم کن .
باور کن کم اوردم...! نه میشه خودکشی کرد نه خدا تمومش میکنه !
آخه چی بگم از دله آشوبم
یا از استرسام که باعث قلب دردم شدن...
تمومش کن که نمیکشم 












پروانه ی من در تاری افتاده است که؛
عنکبوتش “سیر” است؛
نه می تواند پرواز کند؛
نه می میرد ...!












دلگیرم
از دنیآ و روزگارش
از بی کسی ها و سکوت ها!
این منم که اینگونه خسته ام
منی که همیشه خوب بودم و خندان
منی که خنده هایم مثالی بود به مثال ضرب المثل!
نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برایم!
چون “تـو”، “من” نیستی!
پس لطفا قضاوتم نکن